بهار آمد و شمشادها جوان شده اند
پرندگان مهاجر ترانه خوان شده اند...
سال نو مبارک
امیدوارم امسال برای همه نیکوتر از سال گذشته باشه
سپیدی
به لجبازی سیاهی خود را در چشمها جا می کند
اگر بلبل نبود
گلی نمی شکفت
و درختانی که اینگونه بار می دهند
سادگی را از آسمان قلبم مگیر
که این
تنها چیزی است که در مقابل سکوت چشمانت دارم
اگر هزار بار مرا ترک کنی
سایه ام به دنبالت می آید
و تو باز
در آغوشم خواهی بود
فرقی نمی کند که بخواهی یا نه
من تو را می خواهم
و همین
زیباترین گناهم خواهد بود
راز را برایم نگه دار...
من در احساس خودم تنهایم
و به فردای خودم مشکوکم
و چراغی که در این ویرانی
کرده روزم روشن
بخدا ساده ترین چشمه ایمان من است
آنزمان کز عطش عشق اهورایی تو
سینه پر آتش شد
همه ی قافیه های غزلم
نام زیبای تو بود
همه جا حرف تو بود
همه جا عکس تو بود
آه، اما افسوس...
شمع این میکده دیریست که خاموش شده
حرمت عشق زمانیست فراموش شده
پیر صاحبنظر حادثه از بس نوشید
زان سبب بی خود و مدهوش شده
درد با ناله هماغوش شده ...
درد با ناله هماغوش شده ...
باز این چه شورش است که در خلق عالم است...؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است...؟
فرارسیدن ماه محرم
تسلیت باد