آسمونی

*******

آسمونی

*******

یک عاشقانه آرام

می دیدمش . تنها روی تخته سنگی کنار ساحل نشسته بود . موجها به آرامی و با لبخندی کف آلود روی ساحل می نشستند و خورشید افق را خونین رها می کرد ... . او همچنان به دور دستها خیره شده بود . می دیدمش . می اندیشید . نمی دانم به چه چیزی . اما هر چه بود غم داشت . دستهایش را زیر گونه هایش گره کرده بود و غرق در افکارش موجها را به نظاره نشسته بود . بدنش تکانهای ریزی می خورد . چیزی شبیه هق هق . او می گریست . اما چرا ؟ نمی دانم . می دیدمش . او مرا نمی دید . دانه های بلورین اشکش روی گونه های مهتابی اش می لغزیدند و معصومانه بر شنهای ساحل می افتادند . اندکی گذشت . ناگاه برخاست . دستانش را به سوی آسمان بالا برد و فریاد زد :
به پاس همه ی دوست داشتن هایت ، دوستت دارم آسمانی ...
به آهستگی اشک می ریخت . آرام قدم بر ساحل دریا نهاد و به سوی خورشید روانه شد . او رفت . دیگر نمی دیدمش . جایش برای همیشه خالی شده بود ...

عید ولایت

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی ابن ابیطالب(ع)

عید ولادت مصدر ولایت بر همه عاشقان آسمان مبارک

حیدریم ٬ مستم ...

تفریح به روایت تصویر...!

شیخ پشم الدین کشکولی رو دیدین تا حالا؟ کلی التماسش کردم تا گذاشته یه عکس ویژه ازش بگیرم. ببینین:

پشم الدین کشکولی

 
ادامه مطلب ...

موفقیت در 30 روز - روز بیستم

زندگی مثل یک تاب است
هم می تواند سرگرم کننده باشد و هم حال بهم زن
اگر هربار که تاب می خوری احساس شگفتی کنی
لذت تاب خوردن را احساس خواهی کرد
در زندگی هم هربار که کاری انجام می دهی
از انجام آن احساس شگفتی کن
=============================

معاوضه!
*******
یک چتر در یک روز بارانی
یک پالتوی پشمی گرم در یک روز سرد زمستان
یک صندلی خالی در یک اتوبوس شلوغ
یک شام مفصل بعد از یک روز تمام گرسنگی
یک لیوان آب خنک در یک روز گرم تابستان
یک خواب راحت پس از یک هفته کار سخت
یک نگاه تو را به همه اینها نمی دهم...!