آسمونی

*******

آسمونی

*******

خیانت

گنگ و خاموش
در افتاده به خاک
تیغ فریاد به رگ می فشرد
خسته و بی رمق ؛
انگار صدایی برخاست...
ولوله هست و هیاهوی دگر
نگران با او استاده و لیک
خنده اش پژمرده
حرفها ناگفته
گفته ها نشنیده است
همه ی سایه ی نفرین به سرش تابیده است
خوب می اندیشد
یاد می آورد آنروز که بعد از سالی
عطش دیدن او داشت عزیز
بعد یک عمر همه در بدری
بعد یک سلسله خونین جگری
آن که را چشم به او دوخته بود
دست در دست دگر یافته بود...
نظرات 6 + ارسال نظر
oko.ir چهارشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:34 ب.ظ http://www.oko.ir

حرفه ای ترین جامعه مجازی ایرانی ها

سارینا چهارشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:05 ب.ظ

سلام
چشم دیگه نمی ذارم برم
ممنون که بهم سر زدی

آفرین گل آسمونی

پری جون پنج‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:50 ق.ظ http://mamnooee.blogsky.com/

خدا داره به چی نگاه می کنه ...؟
به شکستنم ؟ به لحظه لحظه مردنم ؟ به اشکهام ؟
........

مینا شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:14 ق.ظ http://love2life.blogsky.com

سلام
زیبا و مثل همیشه آسمانی و به عمق آسمان!


پری جون شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:39 ب.ظ http://mamnooee.blogsky.com/

مرسی یاسر جان
دوست دارم غم رو از دلم بیرون کنم ... اما نمی شه !
به قول شاعر :‌ غم با من زاده شده من رو رها نمی کنه ....
مرسی که بهم دلگرمی می دی .
تا بعد ...

نیلوفر چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:26 ق.ظ



یاسر عزیز

شعرت زیبا بود

راستی در مورد شعر چه کسی می داند نه از خودم نبود ولی یه جواریی حرف دلم بود .
بازم ممنون پیشم بیا خوشحال می شم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد