دلتنگی

من در احساس خودم تنهایم

و به فردای خودم مشکوکم

و چراغی که در این ویرانی

کرده روزم روشن

بخدا ساده ترین چشمه ایمان من است


آنزمان کز عطش عشق اهورایی تو

سینه پر آتش شد

همه ی قافیه های غزلم

نام زیبای تو بود

همه جا حرف تو بود

همه جا عکس تو بود


آه، اما افسوس...

شمع این میکده دیریست که خاموش شده

حرمت عشق زمانیست فراموش شده

پیر صاحبنظر حادثه از بس نوشید

زان سبب بی خود و مدهوش شده


درد با ناله هماغوش شده ...

درد با ناله هماغوش شده ...