آسمونی

آسمونی

*******
آسمونی

آسمونی

*******

چند بیتی

گفت :

عاشـقــم عاشـق ستــاره صـبـح 

عـاشـق ابــرهـای سـرگـردان 

عـاشـق روزهــای بـــــارانی 

عاشق هر چه نام توست برآن


گفتم:

عاشقم، عاشق چکاوکها
آنچه از چشمه می جوشد
عاشقم، لیک دانستم
عشق از اندرون من جوشد

عاشقم، عاشق هر آنچه ز تو
نام ویادی به ارمغان آرد
کاش می شد دمی به صفحه دل
جرعه ای، نکهتی ز تو بارد

عاشقم، لیک خسته و تنها
باز، از درد عشق می گویم
هرکه دارد نشانه ای از تو
من سراغ تو را ز وی جویم

چه شود گر کمی، دمی، نفسی
حس تنهایی مرا ببری
کس چه میداند از درون دلم
می بری غربت دلم به هر نظری

عاشقم، عاشقم، چه باک و هراس
عشق از بطن دل همی جوشد
یاد و افکار شاعرانه دوست
هر دم از عشق من همی نوشد

یادمان باشد این نسیم وصال
بعضی اوقات بیشتر بوزد
شاید اندوه دل فرو افتد
شاید این نیک تر بسزد...

طعم خوب آزادی

جاده هنوز خیس بارانهای دیشب بود . بوی تازگی از لابلای درختان می وزید . جای دوستت دارم من که زیر باران برایت فریاد زدم روی برگ تمام درختان افتاده بود. درختان هرچه می گویند بگذار بگویند
آزادی را تجربه می کنم ...
آزادی...