می شود گرسنه خوابید ، می شود جاده را تشنه در نوردید ، می شود سلام نکرد ، می شود تنها در گوشه ای انشای مرگ سرود . اما نمی شود بی تو بودن را حتی برای لحظه ای به تصویر کشید . تنهایی هایم آیه های عاشقانه ای است که از سوز جانان ،جانانه به بیابان خلوت درونم شکاف می زند . آری ناگاهانه آمدی . از خواب تنهایی ام بیدار شدم . ساده و آهسته کنارم آرمیدی . گدازه های نگاهت درونم را به آتش کشاند و لبخند زلالت مرا تا اوج صداقت پرواز داد . و تو اکنون در قلبم خانه داری . تنها و بی صدا . من دیگر تنها نیستم و تو دیگر نمی روی . تو درون من بزرگ می شوی و می مانی ...
یاسر عزیزم
با یه عشق کهنه آپم
منتظرتم
تا بعد ...
مرسی که اومدی آسمونی.امروز بهترم.
جواب سوالت رو تو پاسخ به کامنتت گذاشتم.ببینش حتما.
ای وای یادم رفت .این پستت هم مثل همیشه زیبا و دلنشین بود.
سلام یاسر عزیز
پست زیبایی بود ممنون
با شور زندگی آپم خوشحال میشم بیای پیشم .
موفق باشی .
سلام یاسر
قشنگ بود. واقعاٌ نمی شه...
کاش همه میدانستند که بی عشق بودن زندگی نیست و قلبی که جایگاه یار نباشد مشتی گل بی ارزش نیست .
دل پر مهرتان هماره وعدگاه دیار یار باد
یاسر عزیزم سلام
نوشته ی جدیدت هم بسیار زیبا بود .
با رزمنامه ی رستم آپم .
دوست داشتی بیا
تا بعد ...
من مثه دفتر شعری که نخونده بسته میشه
موندم بودم توی سایه پشت این سد همیشه
تو به من گفتی که هستم من حصارم رو شکستم
این نهال پیر در اومد از تو گلخونه شیشه
سلام یاسر عزیز
من هیچوقت دوستهای خوب رو فراموش نمی کنم . من هم متشکرم که دعوت هام رو بی جواب نمی ذاری ...
خوش باشی ...