آسمونی

آسمونی

*******
آسمونی

آسمونی

*******

آسمان مال من است...

نظرات 8 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:29 ب.ظ http://www.chortke.com

سلام
وبلاگ خیلی خوبی داری
بهت تبریک می گم
با سرویس جدید چرتکه می تونی با پرداخت 5 هزار تومان اسم وبلاگ خودت رو به شکل زیر تغییر بدی:
ir.نام وبلاگت.www

موفق باشی
www.chortke.com

ابوالفضل دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 06:38 ب.ظ http://maadar.blogsky.com

اسمونی وبلاگ با معرفتها
لطفا؛ به منو دوستان من در وب لاگ http://maadar.blogsky.com سری برن

مانیا سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:23 ق.ظ http://www.darpeyeshgh.blogsky.com

سلام یاسر جان.
صبحت بخیر.
ممنونم که بهم سر زدی.
وبلاگ زیبایی داری.
اگه با تبادل لینک موافق بودی خبرم کن.
روز خوبی داشته باشی.
بای.

پریدخت سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:07 ق.ظ http://pary.blogsky.com


آسمون مال تو
ابراش مال من
خورشید مال تو
ماهش مال من
دریا مال تو
موجاش مال من
.
.
.
.

شاهین سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:34 ق.ظ http://Rule123.blogsky.com

سلام دوست عزیز
خسته نباشی کار ها خوب پیش میره؟ امیدوارم همه چیز عالی باشه........
مطالب وبلاگت خیلی قشنگ و بامزه و با احساسه ............
موفق و پیروز باشی
ShahinR3

باران سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:34 ب.ظ http://baranesarab.blogfa.com/

سلام مهربونی
ممنون من هم شما رو لینک کردم
همیشه شاد زی

روزبه چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:07 ق.ظ http://www.arinoos.blogsky.com

سلام آسمونی
پس با این اوضاع تکلیف دل من که به بارونم خوش نیست چیه؟!
آپ شدم اومدم دعوتت کنم
دفعه ی پیش که نیومدی
اینبار بیا
شاد باشی رفیق...

وحید دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:22 ق.ظ http://www.naghmeyesokot.blogfa.com

عمر بارون عمر خوشبختی برج کهنه بود
بعد از اون حتی تو خوابم اون پرنده رو ندید



زیر این گنبد نیلی ، زیر این چرخ کبود
توی یک صحرای دور، یه برج پیر و کهنه بود
یه روزی زیر هجوم وحشی بارون و باد
از افق، کبوتری تا برج کهنه پر گشود
برج تنها سرپناه خستگی شد
مهربونیش مرهم شکستگی شد
اما این حادثه ی برج و کبوتر
قصه ی فاجعه ی دلبستگی شد
اول قصه مونو تو می دونی تو می دونستی
من نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی

باد و بارون که تموم شد، اون پرنده پر کشید
التماس و اشتیاقو ته چشم برج ندید
عمر بارون عمر خوشبختی برج کهنه بود
بعد از اون حتی تو خوابم اون پرنده رو ندید
ای پرنده من، ای مسافر من
من همون پوسیده ی تنها نشینم
هجرت تو هر چه بود معراج تو بود
اما من اسیر مرداب زمینم
راز پرواز و فقط تو می دونی تو می دونستی
نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی
آخر قصه مونو تو می دونی تو می دونستی
من نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد